وفات بلال

♥یـــــوسف زهـــــــرا ♥

ارتباط از طریق یاهو مسنجر
1
محل تبلیغات شما
2
محل تبلیغات شما
3
محل تبلیغات شما

عضویت درخبرنامه

تبلیغات شما

برگ گرافیک

وفات بلال
بازديد : 1362

 وقتی اثار مرگ در چهرهی بلا اشکار شد زنش بر بالین اونشست و فریاد زد:بدبختی رسید.بلال به او گفت:وقت شادی ونشاط رسید.تابه حال با این زندگی در غم و اندوه بودم وقتی بلال از مرگ حرف می زد چهره اش مانند گل شکوفا می شد اما زنش گریه می کرد و می گفت: زمان جدایی رسیده است. بلال گفت :نه زمان وصال رسیده است.زن گفت:امشب به دیار غربیان می روی. بلال گفت:نه امشب جان من از غریبی بیرون می اید و به وطن می رسد زن گفت: بعد از این تو را در کجا ببینم؟ بلال گفت:درجمع برگزیدگان خدا.اگر تو هم در راه عالی ملکوتی قدم بگذاری به این جمع می رسی.




مطالب مرتبط

بخش نظرات این مطلب


برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید

نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:







[تبادل لگو با ما]

Friends
تمامی حقوق مطالب برای این سایت محفوظ میباشد. قالب طراحی شده توسط: برگ گراف و ترجمه شده توسط : قالب گراف